فردا کار خاصی نداشتیم ب خاطر همین نرفتم شرکت.
نشسته بودم رو تختم داشتم برای حل وضعیتم فک میکردم ک آلیا اومد تو و گفت:سلام.چی شده؟به چی فکر میکنی؟
_ دارم فک میکنم چجوری از این مخمصه بیام بیرون.
_ کدوم مخمصه؟
_ اه،مخمصهی خجالت کشیدن از آدرین دیگه.
_ آهان.
دو نفری یک ساعت کامل نشستیم فک کردیم.
بازدید : 432
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 12:37